هستی ما همه بود به وجود


نفسی بی وجود نتوان بود

بنماید یکی به نقش و خیال


در دو آئینه آن یکی دو نمود

جسم و جان ، جام و می ، دل و دلدار


هر چه دارد همه به ما بنمود

همچو پرگار بود دل پر کار


نقطه نقطه محیط را بنمود

اول و آخرش به هم پیوست


ظاهر و باطنش ز هم آسود

لیس فی الدار غیره دیار


هر موحد که بود این فرمود

نعمت الله که میر مستان است


در میخانه بر جهان بگشود